1394/5/24، 11:29 صبح
دختری زیبا بود،اسیر پدری عیاش...
که درآمدش فروش شبانه ی دخترش بود...
دخترک روزی گریزان از منزل پدری نزد حاکم پناه گرفت
وقصه ی خود بازگو کرد...
حاکم دختر را نزدزاهد شهرامنیت سپردکه درامان باشد...
اما جناب زاهدهمان شب اول دخترک را...
نیمه شب دختر نیمه برهنه به جنگل گریخت...
وچهار پسر مست اورا اطراف کلبه خود یافتند!!!
پرسیدند که این زمان،دراین سرما،اینجا چه میکنی؟
دختر از حیوانات بیشه وجانش گفت که آری پدرم این بود وزاهد آن...
پسرها باکمی فکر ومکث ودیدن دختر نیمه برهنه،اورا گفتند:
توبرو در منزل ما بخواب ومانیز میاییم...
دخترترسان از اینکه بااین 4پسر مست تا صبح چگونه بگذرانددرکلبه خوابش برد...
صبح که بیدار شد،دید برزیروبرش 4پوستین برای حفاظت اون از سرما هست...
وچهارپسربیرون کلبه از سرما مرده اند!!!
بازگشت وبردروازه شهرفریاد زد:
از قضا روزی اگرحاکم این شهر شدم
خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد
وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد
تا نگویند که مستان زخدا بی خبرند
منبع:تعهد
که درآمدش فروش شبانه ی دخترش بود...
دخترک روزی گریزان از منزل پدری نزد حاکم پناه گرفت
وقصه ی خود بازگو کرد...
حاکم دختر را نزدزاهد شهرامنیت سپردکه درامان باشد...
اما جناب زاهدهمان شب اول دخترک را...
نیمه شب دختر نیمه برهنه به جنگل گریخت...
وچهار پسر مست اورا اطراف کلبه خود یافتند!!!
پرسیدند که این زمان،دراین سرما،اینجا چه میکنی؟
دختر از حیوانات بیشه وجانش گفت که آری پدرم این بود وزاهد آن...
پسرها باکمی فکر ومکث ودیدن دختر نیمه برهنه،اورا گفتند:
توبرو در منزل ما بخواب ومانیز میاییم...
دخترترسان از اینکه بااین 4پسر مست تا صبح چگونه بگذرانددرکلبه خوابش برد...
صبح که بیدار شد،دید برزیروبرش 4پوستین برای حفاظت اون از سرما هست...
وچهارپسربیرون کلبه از سرما مرده اند!!!
بازگشت وبردروازه شهرفریاد زد:
از قضا روزی اگرحاکم این شهر شدم
خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد
وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد
تا نگویند که مستان زخدا بی خبرند
منبع:تعهد
درود بر شما زیبا جوی عزیز
شما می توانید مشاوره کاملا رایگان پزشکی را از ما بخواهید
09120043630