1396/9/14، 12:29 صبح
امروزه موسیقی با آنکه به عنوان یک عنصر همراه با رسانهای دیگر در جریان تبادل اطلاعات ما به کار گرفته می شود، اما نباید غافل از توان این هنر در تبدیل شدن به یک رسانه مستقل بود. به طوری که این شاخه از هنر خود شخصیتی است کامل برای انتقال پیامها البته با شیوه ای بلاغی؛
در این جریان ارتباط، متنی شکل می گیرد که مخاطب و آهنگساز می توانند دستکاری اش کنند! این دستکاری، امری است ذهنی؛ به طوری که در جریان پخش یک موسیقی به اندازه تعداد مخاطبان می تواند تصویر در ذهن مخاطبان شکل گیرد، ولی این به معنای نفهمیدن پیام نیست. پیام در این میان شکل های مختلفی پیدا می کند که رنگ خود را از متن ارتباط می گیرد.
با این حال نمی توان با این بهانه از نشانه شناسی موسیقی شانه خالی کرد و به بهانه تکثر در اشکال پیام آن را رسانه ای موثر ندانست. شاید یکی از دموکرات ترین رسانه ها از اول زاده شدن بشر تا کنون همین صدا و صوت و موسیقی باشد. رسانه ای که طی زمان معنا به خود میگیرد.
اهمیت نشانهشناسی برای مطالعات فرهنگی در این نکته است که، نشانهشناسی میتواند مبنایی مناسب برای فهم ارتباطات انسانی در فرهنگهای مختلف فراهم کند. اغراق نیست اگر بگوییم نشانهشناسی مجموعهای منحصر به فرد و از جمله مهمترین ابزارهای نظری است که برای انجام مطالعات فرهنگی در دسترس است؛ زیرا این علم قدرت بازشناسی و تحلیل روابط معنادار در قلمرو وسیعی از فعالیتها و محصولات فرهنگی را دارد.
در این میان اگر موسیقی را مجموعهای از کدها بدانیم که در بستری از اجتماع و فرهنگ شکل میگیرد میتوان برای آن هم نشانهشناسی خاصی در نظر گرفت. زبان بهعنوان زیربنای اندیشه بدون درک آوای غایب در فهم متن، همچون نشانههای تصویری، به عنصری هنری - غیرزبانی تبدیل میگردد، مانند هنرهای بصری که رمزگشایی آن نیاز به زبان دارد اما درک آن بینیاز از قراردادهای زبانی است.
موسیقی اگرچه یک ابزار بیانی محسوب میشود، اما اکنون خود یکی از منابع قدرت است که میتواند به حرکتهای مردمی جهت دهد. در هر صورت چون نوعی ابزار است زبان خود را نیز هم از پدید آورنده و هم از مخاطب میگیرد و بدون ایندو خاموش میماند. اگر روزگاری سه عامل مذهب، سیاست و اقتصاد در روند حرکت موسیقی دخالت مستقیم داشتند حالا همین دخالتها به واسطه مردم صورت میگیرد....