1396/9/15، 04:43 عصر
مرگ مؤلف، تولد کاربر و چیزهای دیگر: گفتگویی با فردین خلعتبری
دانیال حقیقی
هنوز کاملاً از خواب آلودگی صبح آخر اسفند بیرون نیامده که با هم دست میدهیم و من وارد ویلای قجری آهنگساز میشوم که یکی دو کوچه پایین تر از پارک جمشیدیه تهران و در محاصرهی سر و صدای ساخت و سازهای اطرافش قرار دارد. میگوید محاسبه کرده است که تا بیست سال دیگر، این صدای گوشخراش در این محله شنیده خواهد شد. این برای یک آهنگساز خبری است دوبرابر بد در مقایسه با هرکس دیگر. فردین خلعتبری علاقهی خاصی به میراث فرهنگی از هر نوع دارد و این را میشود در نقطه نقطهی خانهای که در آن زندگی میکند دید. علاوه بر محیط شخصی، آثار او نیز گواه چنین چشماندازی از دلبستگی فرهنگی هستند، هرچند که در خصوص مباحث پیشروی موسیقی هم تبحری ویژه و منحصر به فرد دارد. پس از آنکه گپ مفصلی در مورد تهران و محدودهی تاریخی مرکز شهر میزنیم، در حالی که او با بیسکوییت سبوس دار و چای از من پذیرایی میکند، رکوردر را روشن میکنم تا سؤالهایم را در مورد موسیقی بپرسم.
دانیال حقیقی: در یک دهه گذشته با همهگیر شدن کامپیوتر و ابزارهای تکنولوژی دستبردن در آثار موسیقی قدیمی به یک امر معمول تبدیل شده. ریمیکسکردن و کلاژسازی با آثار موسیقی اما به نظر دارد به مرگ مولف در این حوزه دامن میزند، به نظر شما، این وضع باعث کمرنگ شدن ارزش اصالت در این دسته از آثار نمیشود؟
فردین خلعتبری: پیچیدهاست. در مورد اصالت باید بگویم که داریم به سمت یک بحران حرکت میکنیم. اما من فکر میکنم باید به جای اصالت از موجودیت صحبت کنیم. چون راجع به اصالت نمیشود به این سادگی حرف زد. تمامی آثار موجود موسیقایی از هندی گرفته تا غیره و غیره در صدسال گذشته تغییرات عمدهای کردهاند. مثلاً در کشور خود ما آلات موسیقی در صدسال گذشته پدید آمده که سازهایی کاملاً شهری هستند.
د. ح.: مثلاً چه سازی؟
ف. خ.: تار- به تار زیبا و عتیقهای که گوشه اتاق نشیمن گذاشته شده اشاره میکند. تار ریشهاش برمیگردد به دوتار و تنبور خراسان و تنبور کرمانشاه و سازهایی از این دست. اما در فرآیند شهری شدن ویژگیهای مختلفی از این سازها میآید و در شهرقاجار منجر به ایجاد ساز تار میشود. این فرآیند به موازات دستگاهی شدن موسیقی قاجاریه رخ میدهد که فاصلهدارد با موسیقی مقامی که سنتی تر و اصیل تراست.
پس میشود گفت از زاویهای همین موسیقی دستگاهی اصالت کمی نسبت به موسیقی مقامی دارد که نتیجهی مستقیم تسلط زبان فارسی معیار در قلمروی کشور در این دوره است.
د. ح.: پس ما در دوران قاجار همزمان با ثبات زندگی شهری و یکجانشینی، یک موسیقی نو هم پدیدآوردیم.
ف. خ.: بله. اما شروع این روند قدیمی تر است و به دوران صفویه برمیگردد اما همینطور پیش میآید. متأسفانه مستندات در این زمینه بسیار کم است و صحبت را در این خصوص سخت میکند.
د. ح.: حیف. اما به من بگویید چه ویژگی در زندگی شهری است که یک صدای نو را متولد میکند؟
ف. خ.: انعطاف و التقاط فرهنگی که در شهرها وجود داشته تنوعی را به وجود میآورد که منجر به تولید یک صدای نو میشود. در این دوران، از بستری که جمع شدن موسیقی مقامی پدید میآورد، گردآوری ردیف آغاز میشود.
علاوهبراین، اقلیم تأثیر ویژهای بر موسیقی دارد. وقتی تولید موسیقی در مراکز شهری پرجمعیت متمرکز میشود طبیعی است که دیگر آن تأثیراتی که اقلیمهای گوناگون در نواحی مختلف بر موسیقی میگذاشتند کمرنگ میشود.
د. ح.: یک شکل همگرایی در تولید موسیقی پدید میآید که ناشی است از تسلط یک زبان معیار و مکانهایی که دیگر ثابت هستند.
ف. خ.: درسته. یکی دیگر از اتفاقاتی که در ادامه این روند میافتد پدید آمدن ارکستر و گروهنوازی است که تمام اینها ناشی از نیاز برای تولید یک صدای نو است.
د. ح.: روایت طنز آمیزی هم هست در مورد تجربه ناصرالدینشاه از رفتن به یک کنسرت ارکسترال در لندن. از او میپرسند که کدام بخش موسیقی بیشتر مورد پسند قبله عالم افتاد، میگوید همان ابتدا که اصوات در هم میلولیدند. منظورش زمانی بوده است که نوازندگان مشغول کوک کردن سازهایشان بودند. انگار که شخص شاه هم به دنبال یک صدای نو به اروپا رفته بوده است.
ف. خ.: اگر اینطور بوده میتوانیم حدس بزنیم که خیلی آدم روشنفکر و آوانگاردی بوده است - میخندد، جرعهای از چایش را مینوشد و ادامه میدهد - اما چیزی که با اطمینان میتوانیم بگوییم این است که ایجاد آنسامبلهای بزرگ در آن زمان به خاطر طلب صدای بلندتر بوده. چون در آن زمان مردم در سالنهایی برای شنیدن موسیقی جمع میشدند و این صدا باید به اندازهای بلند میشده که تمام آن جماعت آن را بشنوند.
د. ح.: تصویرهای جالبی به ذهن میآورد. اما تمام این مواردی که در خصوص شهری شدن موسیقی و کمرنگ شدن اصالت اثر بیان کردید، به نظر میرسد که دارد جایگاه مخاطب را در مقابل مؤلف ارتقاء میدهد و ما هرچقدر جلوتر میآییم این کفه ترازو به نفع مخاطب بیشتر و بیشتر سنگینی میکند. تا جایی که امروز میشود از تولد یک نوع جدید از مخاطبین صحبت کرد که بیشتر از آنکه یک مستمع صرف باشند کاربرانی هستند که با اثر ور میروند و آن را دستکاری میکنند.
ف. خ.: که تمام اینها از یک نیاز سرچشمه میگیرند و آن نیاز به تغییر است.
د. ح.: و شاید هم تغییر نیازها!
ف. خ.: شاید. اما در پیوند با قسمت ابتدایی بحث، باید بگویم که بسیار اهمیت دارد تا برای خودمان روشن بکنیم چقدر خود تغییراتی که در این نیازها پدید میآید صاحب اصالت هستند. چیزی که امروز ما با آن روبهرو هستیم یک زندگی است برمدار پدیدههای موقتی - سکوت میکند - مثال میزنم، اگر برای رسیدن به چیزی آدمها تلاش بیشتری بکنند وقتی آن را میفهمند به راحتی فراموشش نمیکنند، اما وقتی همه چیز به سادگی به دست میآید به سادگی از دست میرود.
د. ح.: پس بگذارید اینطور بگوییم، شکلهای معاصر دستکاری در آثار موسیقی مثل کلاژکردن یا ریمیکس، ساده تر و دمدستی تر است در قیاس با آهنگسازی.
ف. خ.: من هیچوقت ارزش گذاری نمیکنم - لحظاتی درنگ میکند - این پدیده به هرحال امروز وجود دارد و نقزدنهای مرسوم تحت عنوان نقد کردن، تنها چیزی که دارد این است که از ما آدمهای قرقرو میسازد. چسبیدن به یک بدنه کلاسیک از دستآوردها و سرزنش کردن هرآنچه غیر از آن پدید میآید، خودش منجر به عصیان در نسل بعد میشود. من حتی نمیگویم که عصیان بد است، اما چرا باید نیازش را نسلهای پیشین با چنین رفتارهایی در نسل نو پدید بیاورند؟
د. ح.: چون عصیان خواهناخواه انرژی زیادی میگیرد بیآنکه به موازات آن دستآوردی همراه داشته باشد.
ف. خ.: دقیقاً، چون بخش قابل توجهی از یک عصیان صرف تخریب نظم سفت و سختی میشود که نسل گذشته به آن چسبیده است و اجازه منعطف شدن آن را نمیدهد. اگر ما قبول بکنیم که روزگار نو، شیوههای زندگی نو را هم طلب میکند، به امر نو هم به چشم یک الزام نگاه میکنیم و تغییرات را هم موجه تلقی خواهیم کرد. اگر غیر از این باشد، نسلها با هم فاصلههای عجیب و غریبی پیدا میکنند – لبخند میزند و ادامه میدهد - اما اگر یک همراهی بین اینها باشد کسی هم که میآید و روی یک اثر قدیمی یا سنتی ریمیکس میکند، خودش را ملزم به شناخت آن اثر میبیند و اینجاست که نمیشود گفت ریمیکس کردن و یا کلاژساختن یک کار ساده و دم دستی است.
د. ح.: و اینجاست که یک ضلع سومی هم به پاره خط مؤلف-مخاطب اضافه میشود به نام کاربر.
ف. خ.: بله، اما باید در نظر داشت که «کاربر» جنبه توهین آمیز ندارد و به هیچ وجه ارزش کمتری در مقایسه با دو ضلع دیگر ندارد، چون گاهی همین کاربران تغییرات ظریفی در کار پدید میآورند که در کنار هم تحولی اساسی را ممکن میکند.
د. ح.: فردین خلعتبری، ممنون از وقتی که به من دادید.
دانیال حقیقی
هنوز کاملاً از خواب آلودگی صبح آخر اسفند بیرون نیامده که با هم دست میدهیم و من وارد ویلای قجری آهنگساز میشوم که یکی دو کوچه پایین تر از پارک جمشیدیه تهران و در محاصرهی سر و صدای ساخت و سازهای اطرافش قرار دارد. میگوید محاسبه کرده است که تا بیست سال دیگر، این صدای گوشخراش در این محله شنیده خواهد شد. این برای یک آهنگساز خبری است دوبرابر بد در مقایسه با هرکس دیگر. فردین خلعتبری علاقهی خاصی به میراث فرهنگی از هر نوع دارد و این را میشود در نقطه نقطهی خانهای که در آن زندگی میکند دید. علاوه بر محیط شخصی، آثار او نیز گواه چنین چشماندازی از دلبستگی فرهنگی هستند، هرچند که در خصوص مباحث پیشروی موسیقی هم تبحری ویژه و منحصر به فرد دارد. پس از آنکه گپ مفصلی در مورد تهران و محدودهی تاریخی مرکز شهر میزنیم، در حالی که او با بیسکوییت سبوس دار و چای از من پذیرایی میکند، رکوردر را روشن میکنم تا سؤالهایم را در مورد موسیقی بپرسم.
دانیال حقیقی: در یک دهه گذشته با همهگیر شدن کامپیوتر و ابزارهای تکنولوژی دستبردن در آثار موسیقی قدیمی به یک امر معمول تبدیل شده. ریمیکسکردن و کلاژسازی با آثار موسیقی اما به نظر دارد به مرگ مولف در این حوزه دامن میزند، به نظر شما، این وضع باعث کمرنگ شدن ارزش اصالت در این دسته از آثار نمیشود؟
فردین خلعتبری: پیچیدهاست. در مورد اصالت باید بگویم که داریم به سمت یک بحران حرکت میکنیم. اما من فکر میکنم باید به جای اصالت از موجودیت صحبت کنیم. چون راجع به اصالت نمیشود به این سادگی حرف زد. تمامی آثار موجود موسیقایی از هندی گرفته تا غیره و غیره در صدسال گذشته تغییرات عمدهای کردهاند. مثلاً در کشور خود ما آلات موسیقی در صدسال گذشته پدید آمده که سازهایی کاملاً شهری هستند.
د. ح.: مثلاً چه سازی؟
ف. خ.: تار- به تار زیبا و عتیقهای که گوشه اتاق نشیمن گذاشته شده اشاره میکند. تار ریشهاش برمیگردد به دوتار و تنبور خراسان و تنبور کرمانشاه و سازهایی از این دست. اما در فرآیند شهری شدن ویژگیهای مختلفی از این سازها میآید و در شهرقاجار منجر به ایجاد ساز تار میشود. این فرآیند به موازات دستگاهی شدن موسیقی قاجاریه رخ میدهد که فاصلهدارد با موسیقی مقامی که سنتی تر و اصیل تراست.
پس میشود گفت از زاویهای همین موسیقی دستگاهی اصالت کمی نسبت به موسیقی مقامی دارد که نتیجهی مستقیم تسلط زبان فارسی معیار در قلمروی کشور در این دوره است.
د. ح.: پس ما در دوران قاجار همزمان با ثبات زندگی شهری و یکجانشینی، یک موسیقی نو هم پدیدآوردیم.
ف. خ.: بله. اما شروع این روند قدیمی تر است و به دوران صفویه برمیگردد اما همینطور پیش میآید. متأسفانه مستندات در این زمینه بسیار کم است و صحبت را در این خصوص سخت میکند.
د. ح.: حیف. اما به من بگویید چه ویژگی در زندگی شهری است که یک صدای نو را متولد میکند؟
ف. خ.: انعطاف و التقاط فرهنگی که در شهرها وجود داشته تنوعی را به وجود میآورد که منجر به تولید یک صدای نو میشود. در این دوران، از بستری که جمع شدن موسیقی مقامی پدید میآورد، گردآوری ردیف آغاز میشود.
علاوهبراین، اقلیم تأثیر ویژهای بر موسیقی دارد. وقتی تولید موسیقی در مراکز شهری پرجمعیت متمرکز میشود طبیعی است که دیگر آن تأثیراتی که اقلیمهای گوناگون در نواحی مختلف بر موسیقی میگذاشتند کمرنگ میشود.
د. ح.: یک شکل همگرایی در تولید موسیقی پدید میآید که ناشی است از تسلط یک زبان معیار و مکانهایی که دیگر ثابت هستند.
ف. خ.: درسته. یکی دیگر از اتفاقاتی که در ادامه این روند میافتد پدید آمدن ارکستر و گروهنوازی است که تمام اینها ناشی از نیاز برای تولید یک صدای نو است.
د. ح.: روایت طنز آمیزی هم هست در مورد تجربه ناصرالدینشاه از رفتن به یک کنسرت ارکسترال در لندن. از او میپرسند که کدام بخش موسیقی بیشتر مورد پسند قبله عالم افتاد، میگوید همان ابتدا که اصوات در هم میلولیدند. منظورش زمانی بوده است که نوازندگان مشغول کوک کردن سازهایشان بودند. انگار که شخص شاه هم به دنبال یک صدای نو به اروپا رفته بوده است.
ف. خ.: اگر اینطور بوده میتوانیم حدس بزنیم که خیلی آدم روشنفکر و آوانگاردی بوده است - میخندد، جرعهای از چایش را مینوشد و ادامه میدهد - اما چیزی که با اطمینان میتوانیم بگوییم این است که ایجاد آنسامبلهای بزرگ در آن زمان به خاطر طلب صدای بلندتر بوده. چون در آن زمان مردم در سالنهایی برای شنیدن موسیقی جمع میشدند و این صدا باید به اندازهای بلند میشده که تمام آن جماعت آن را بشنوند.
د. ح.: تصویرهای جالبی به ذهن میآورد. اما تمام این مواردی که در خصوص شهری شدن موسیقی و کمرنگ شدن اصالت اثر بیان کردید، به نظر میرسد که دارد جایگاه مخاطب را در مقابل مؤلف ارتقاء میدهد و ما هرچقدر جلوتر میآییم این کفه ترازو به نفع مخاطب بیشتر و بیشتر سنگینی میکند. تا جایی که امروز میشود از تولد یک نوع جدید از مخاطبین صحبت کرد که بیشتر از آنکه یک مستمع صرف باشند کاربرانی هستند که با اثر ور میروند و آن را دستکاری میکنند.
ف. خ.: که تمام اینها از یک نیاز سرچشمه میگیرند و آن نیاز به تغییر است.
د. ح.: و شاید هم تغییر نیازها!
ف. خ.: شاید. اما در پیوند با قسمت ابتدایی بحث، باید بگویم که بسیار اهمیت دارد تا برای خودمان روشن بکنیم چقدر خود تغییراتی که در این نیازها پدید میآید صاحب اصالت هستند. چیزی که امروز ما با آن روبهرو هستیم یک زندگی است برمدار پدیدههای موقتی - سکوت میکند - مثال میزنم، اگر برای رسیدن به چیزی آدمها تلاش بیشتری بکنند وقتی آن را میفهمند به راحتی فراموشش نمیکنند، اما وقتی همه چیز به سادگی به دست میآید به سادگی از دست میرود.
د. ح.: پس بگذارید اینطور بگوییم، شکلهای معاصر دستکاری در آثار موسیقی مثل کلاژکردن یا ریمیکس، ساده تر و دمدستی تر است در قیاس با آهنگسازی.
ف. خ.: من هیچوقت ارزش گذاری نمیکنم - لحظاتی درنگ میکند - این پدیده به هرحال امروز وجود دارد و نقزدنهای مرسوم تحت عنوان نقد کردن، تنها چیزی که دارد این است که از ما آدمهای قرقرو میسازد. چسبیدن به یک بدنه کلاسیک از دستآوردها و سرزنش کردن هرآنچه غیر از آن پدید میآید، خودش منجر به عصیان در نسل بعد میشود. من حتی نمیگویم که عصیان بد است، اما چرا باید نیازش را نسلهای پیشین با چنین رفتارهایی در نسل نو پدید بیاورند؟
د. ح.: چون عصیان خواهناخواه انرژی زیادی میگیرد بیآنکه به موازات آن دستآوردی همراه داشته باشد.
ف. خ.: دقیقاً، چون بخش قابل توجهی از یک عصیان صرف تخریب نظم سفت و سختی میشود که نسل گذشته به آن چسبیده است و اجازه منعطف شدن آن را نمیدهد. اگر ما قبول بکنیم که روزگار نو، شیوههای زندگی نو را هم طلب میکند، به امر نو هم به چشم یک الزام نگاه میکنیم و تغییرات را هم موجه تلقی خواهیم کرد. اگر غیر از این باشد، نسلها با هم فاصلههای عجیب و غریبی پیدا میکنند – لبخند میزند و ادامه میدهد - اما اگر یک همراهی بین اینها باشد کسی هم که میآید و روی یک اثر قدیمی یا سنتی ریمیکس میکند، خودش را ملزم به شناخت آن اثر میبیند و اینجاست که نمیشود گفت ریمیکس کردن و یا کلاژساختن یک کار ساده و دم دستی است.
د. ح.: و اینجاست که یک ضلع سومی هم به پاره خط مؤلف-مخاطب اضافه میشود به نام کاربر.
ف. خ.: بله، اما باید در نظر داشت که «کاربر» جنبه توهین آمیز ندارد و به هیچ وجه ارزش کمتری در مقایسه با دو ضلع دیگر ندارد، چون گاهی همین کاربران تغییرات ظریفی در کار پدید میآورند که در کنار هم تحولی اساسی را ممکن میکند.
د. ح.: فردین خلعتبری، ممنون از وقتی که به من دادید.