1396/9/15، 04:50 عصر
جایی دوباره نواهای محلی بازمی گردند. راستی مگر جایی رفته بودند؟
کیاوش صاحب نسق
حضور همه گیر موسیقی جز در اوایل قرن بیستم بهانهای بود برای نمایش و اجرای موسیقیی که از یک لایهی چند فرهنگیِپیچیده -ترکیبی از مهاجران فرانسوی از یکسو و سیاهپوستان آفریقایی تبار از سوی دیگر- پا گرفتهبود و به همراه خود تأثیرات متفاوت و گوناگونی رادر موسیقی این دوره گذاشت. تأثیر موسیقی امپرسیون دبوسی، راول و ساتی و قبل تر از آن رومانتیک شاعرانهی شوپن، به همراه ریتم آفروی پر تپش و سیال سیاهان آفریقا جایی باید در قارهی آمریکا به همنشینی با مؤلفههایی عاریت گرفتهشده از دیگر موسیقیهای آن قاره میپرداخت و تار و پود رنگارنگ آن را در هم میتنید. جایی که نغمههای آفریقایی با ریتمهای نفسگیرشان در کنار موسیقی شهری اروپایی با تمام فرهنگ سالخورده و جاه طلبانهاش به چیزی تبدیل می شد که موسیقی جز نام میگرفت. فریاد اعتراض بلوز در ریشههای این موسیقی تضاد اعجابانگیزی را در کنار مالیخولیای دراماتیک موسیقی آکادمیک اروپا ایجاد میکند؛ و غیرممکنِ تلفیق -تلفیق که نه بلکه ذوبِ در هم یا فوندویی را به پیکرهای مستقل شدن- را سبب میشود. اگر چه در دهههای بعد پس از فراز و نشیبهای زیاد و تأثیرگذاری و تأثیر پذیریهای توأم (همچون تأثیرروی ژانرهای دیگر موسیقی مثل موسیقی راک و پاپ و حتی موسیقی معاصر اروپایی)، آهسته آهسته میزان توجه علاقهمندان از موسیقی جز به جنس دیگری کشیدهشده اما همچنان این موسیقی قشر خاص و کوچکتری را همراه با خود نگه داشت.
***
بخشی از موسیقی ایرانی که به آن موسیقی نواحی-محلی اطلاق می کنیم از دوسو دارای بدنهای کاملاً متفاوت است: از نظر ساختارشکلگیری و از نظر فرهنگ موسیقایی. با این وجود استخوانبندی و ساختار موسیقی ایران، تحت تأثیر موسیقی اروپایی و غربی-چه به شکل آکادمیک(موسیقی کلاسیک غربی) و چه به شکل متأثر از موسیقی برادوی یا راک و پاپ- و همینطور به دلیل تأثیرپذیری از شیوههای برخورد کشورهای همسایه با موسیقیهای مشابه، دستخوش تحول و تأثیرپذیری شدهاست. البته، بدنهی دستنخوردهی آن نیز همیشه در جایی به دلیل تعصب ملیگرایانه یا حفظ ارزشهای زیبا شناسانهی قدیمی کماکان به ادامهی حیات مشغول است. بخش محلی-نواحی موسیقی ایران تحت تأثیر اقوام مختلف ایران که جزء قومیت چند گانه ایران هستند (چون آذریها، ترکمنها، بلوچها، کرمانیها، کردها، عربها) همچنان زنده و سیال به حیات خویش ادامه میدهد. موسیقیدانان شهرهای بزرگ و شهرهای کوچک و روستاها با بالاتر رفتن فرهنگ و دانش موسیقایی که از طریق ماهوارهها، اینترنت و … موجب شدهبود، به شیوههای به اشتراک گیری ملودیها به روشهای مختلف معنای جدیدی دادند. توجه و شناخت شباهت ریشههای موسیقایی میل به کنار هم قرار دادن مصالح ژانرهای مختلف را بیش از پیش کرد. بیش از ۱۵ سال است که علاقه به بیان موسیقی ایرانی(چه محلی و چه دستگاهی) در قالب موسیقی جز و اتنو جز و غیره به شکل جدیتری از دهههای قبل رونق گرفتهاست.
با شناخت ریشه های موسیقی جنوب ایران -که رد پای مهاجران قارهی آفریقا و کشورهای عربی زبانِ مجاورایران در آن به خوبی قابل تشخیص است- توسط موسیقی دانان ایرانی و با به همراه کردن تأثیرپذیری مستقیم و مستقل موسیقی جنوب از ضرورت موسیقی به عنوان یک امر کاربردی (موسیقی کار، موسیقی صحنه، موسیقی مراسم خاص مذهبی و آیینی و حتی موسیقی درمانی مثل زار و نوبان)، می توان این پتانسیل منحصر به فرد را در زنده نگهداشتن و زندهکردن تمام الحانی که بهصورت آشکار یا پنهان در زیرترین لایههای فرهنگی و موسیقایی وجود دارند به جریان درآورد؛ شاید راهی دوباره تا آشتی «کهن-موسیقی»ی قارهی آفریقا اینبار در بستر جدید خلیج فارس و تنگه هرمز و دریای عمان. شاید یکی از مناسبترین راههای پیدا کردن شکلی الگودار و طراحیشده از بدنهی دوبارهسازیشدهی ملودیهای جنوب که متأثر از قالبیاست که مشابه آن در قاره آمریکا بعداز مهاجرت سیاهان آفریقا و فرانسه به وجودآمد. شاید اینجا، تولد باید دوباره تابع جبر زمانهی موسیقی جَز آنگونه که خاکِ خطهی جنوب پذیرای آن است باشد.
کیاوش صاحب نسق
حضور همه گیر موسیقی جز در اوایل قرن بیستم بهانهای بود برای نمایش و اجرای موسیقیی که از یک لایهی چند فرهنگیِپیچیده -ترکیبی از مهاجران فرانسوی از یکسو و سیاهپوستان آفریقایی تبار از سوی دیگر- پا گرفتهبود و به همراه خود تأثیرات متفاوت و گوناگونی رادر موسیقی این دوره گذاشت. تأثیر موسیقی امپرسیون دبوسی، راول و ساتی و قبل تر از آن رومانتیک شاعرانهی شوپن، به همراه ریتم آفروی پر تپش و سیال سیاهان آفریقا جایی باید در قارهی آمریکا به همنشینی با مؤلفههایی عاریت گرفتهشده از دیگر موسیقیهای آن قاره میپرداخت و تار و پود رنگارنگ آن را در هم میتنید. جایی که نغمههای آفریقایی با ریتمهای نفسگیرشان در کنار موسیقی شهری اروپایی با تمام فرهنگ سالخورده و جاه طلبانهاش به چیزی تبدیل می شد که موسیقی جز نام میگرفت. فریاد اعتراض بلوز در ریشههای این موسیقی تضاد اعجابانگیزی را در کنار مالیخولیای دراماتیک موسیقی آکادمیک اروپا ایجاد میکند؛ و غیرممکنِ تلفیق -تلفیق که نه بلکه ذوبِ در هم یا فوندویی را به پیکرهای مستقل شدن- را سبب میشود. اگر چه در دهههای بعد پس از فراز و نشیبهای زیاد و تأثیرگذاری و تأثیر پذیریهای توأم (همچون تأثیرروی ژانرهای دیگر موسیقی مثل موسیقی راک و پاپ و حتی موسیقی معاصر اروپایی)، آهسته آهسته میزان توجه علاقهمندان از موسیقی جز به جنس دیگری کشیدهشده اما همچنان این موسیقی قشر خاص و کوچکتری را همراه با خود نگه داشت.
***
بخشی از موسیقی ایرانی که به آن موسیقی نواحی-محلی اطلاق می کنیم از دوسو دارای بدنهای کاملاً متفاوت است: از نظر ساختارشکلگیری و از نظر فرهنگ موسیقایی. با این وجود استخوانبندی و ساختار موسیقی ایران، تحت تأثیر موسیقی اروپایی و غربی-چه به شکل آکادمیک(موسیقی کلاسیک غربی) و چه به شکل متأثر از موسیقی برادوی یا راک و پاپ- و همینطور به دلیل تأثیرپذیری از شیوههای برخورد کشورهای همسایه با موسیقیهای مشابه، دستخوش تحول و تأثیرپذیری شدهاست. البته، بدنهی دستنخوردهی آن نیز همیشه در جایی به دلیل تعصب ملیگرایانه یا حفظ ارزشهای زیبا شناسانهی قدیمی کماکان به ادامهی حیات مشغول است. بخش محلی-نواحی موسیقی ایران تحت تأثیر اقوام مختلف ایران که جزء قومیت چند گانه ایران هستند (چون آذریها، ترکمنها، بلوچها، کرمانیها، کردها، عربها) همچنان زنده و سیال به حیات خویش ادامه میدهد. موسیقیدانان شهرهای بزرگ و شهرهای کوچک و روستاها با بالاتر رفتن فرهنگ و دانش موسیقایی که از طریق ماهوارهها، اینترنت و … موجب شدهبود، به شیوههای به اشتراک گیری ملودیها به روشهای مختلف معنای جدیدی دادند. توجه و شناخت شباهت ریشههای موسیقایی میل به کنار هم قرار دادن مصالح ژانرهای مختلف را بیش از پیش کرد. بیش از ۱۵ سال است که علاقه به بیان موسیقی ایرانی(چه محلی و چه دستگاهی) در قالب موسیقی جز و اتنو جز و غیره به شکل جدیتری از دهههای قبل رونق گرفتهاست.
با شناخت ریشه های موسیقی جنوب ایران -که رد پای مهاجران قارهی آفریقا و کشورهای عربی زبانِ مجاورایران در آن به خوبی قابل تشخیص است- توسط موسیقی دانان ایرانی و با به همراه کردن تأثیرپذیری مستقیم و مستقل موسیقی جنوب از ضرورت موسیقی به عنوان یک امر کاربردی (موسیقی کار، موسیقی صحنه، موسیقی مراسم خاص مذهبی و آیینی و حتی موسیقی درمانی مثل زار و نوبان)، می توان این پتانسیل منحصر به فرد را در زنده نگهداشتن و زندهکردن تمام الحانی که بهصورت آشکار یا پنهان در زیرترین لایههای فرهنگی و موسیقایی وجود دارند به جریان درآورد؛ شاید راهی دوباره تا آشتی «کهن-موسیقی»ی قارهی آفریقا اینبار در بستر جدید خلیج فارس و تنگه هرمز و دریای عمان. شاید یکی از مناسبترین راههای پیدا کردن شکلی الگودار و طراحیشده از بدنهی دوبارهسازیشدهی ملودیهای جنوب که متأثر از قالبیاست که مشابه آن در قاره آمریکا بعداز مهاجرت سیاهان آفریقا و فرانسه به وجودآمد. شاید اینجا، تولد باید دوباره تابع جبر زمانهی موسیقی جَز آنگونه که خاکِ خطهی جنوب پذیرای آن است باشد.