1396/9/15، 04:50 عصر
«تقابل سنت و مدرنیته» عبارتیست که بسیار آن را میشنویم به ویژه وقتی صحبت از آثار هنری میشود و به ویژه موسیقی ایرانی. در این نوشته سروش سرایی اشاره میکند که «سنت یکی از فرمهای موجود در وضعیت مدرن است؛ نقطه مقابل آن نیست بلکه جزئی از آن است». نظریاتی درباره موسیقی ایرانی را از این دیدگاه بخوانید.
سروش سرایی
گرایش رایج و غالب در موسیقی ایرانی در سالهای اخیر که از آن تحت عنوان کلیِ موسیقی تلفیقی نام برده میشود، عموماً استوار است بر یک پیش فرض نظری یا گفتمان شبه فلسفی-تاریخی فراگیر: همان گفتمانی که خود را تحت عبارت تقابل سنت و مدرنیته در شئونات مختلف فرهنگی و اجتماعی صورتبندی می کند. البته آثار هنری در ایران در چند دههی گذشته تلاش همه جانبهای برای غلبه بر این تقابل از طریق سازش و آشتی میان سویههای مختلف اما متضاد سنت و مدرنیته انجام دادهاند. به تعبیری این قبیل آثار هنری که به لحاظ کمّی بسیار هم چشمگیرند در تداوم همان نگرشی عمل می کنند که منشاء مشکلات و مصایب و عقب افتادگی تاریخی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ما را حاصل تقدیر تاریخی ما در گیر افتادن میان چنگالهای بی رحم این تقابل هستیشناسانه میداند و ریشههای انحطاط و زوال ما را هم منتسب به ناتوانی در حل و فصل این تقابل و این خیال که هستهی پیکرهی سنت در ایران چنان توپر و متراکم و سخت است که مدرنیته و مظاهر گوناگون آن امکان نفوذ به آن و در هم شکاندن مقاومت آن را ندارد.
جالبتر آنکه در میان فرمهای فرهنگی و هنری در ایران این موسیقی ایرانی است که سردمدار و پیشتاز غلبه بر این تقابل است. موسیقی ایرانی که در میان تمامی فرمهای هنری در ایران محافظه کارانهترین ساختار را دارد: چه به لحاظ وابستگیش به محتوا و فرم تاریخی و گذشتهاش و تغذیه کردن از قواعد و اصولی که به شدت ریشه در گذشته دارد و چه به لحاظ تبعیت کمابیش ثابتش از اسلوبهای آموزشی سنتی و به اصطلاح مکتبی. موسیقی بیش از هر فرم هنری دیگری در ایران همچنان تابع پارادایم استاد-شاگردی، مرید-مرادی و وفادار بودن سفت و سخت شاگرد به شیوههای نوازندگی و خوانندگی استاد است. به یک معنا بنیان موسیقی ایرانی گویای روح محافظهکاری در نگرش فرهنگی موسیقیدانان ایرانیاست. از اینرو به تمنای همهگیر موسیقی ایرانی برای حل و فصل تقابل تاریخی سنت و مدرنیته باید توجه فراوان کرد. تلفیق کمانچه و گیتار الکتریک، پرکاشن و تار، گیتار باس و نی و همنوایی تحریرهای موسیقی ایرانی با نعره های خوانندگان راک و هوی متال، آمیزش موسیقی مقامی شمال خراسان با موسیقی کانتری و بلوز آمریکایی و البته از همه پاپیولار تر پاپ کردن موسیقی ردیف همگی نمونههایی از تلاش موسیقی ایرانی برای غلبه بر این تقابل تاریخی و هستیشناسانه است. این گرایش موسیقایی که میتوان در ذیل عنوان کلی موسیقی تلفیقی آن را گنجاند محصول همین نگرش و در عین حال همچون راه حلی برای حل و فصل آن است. کوششی است برای فراروی از مرزهای سنت و وصل شدن به عرصهی مدرن و جهانی یا در واقع همان غرب؛ به اصطلاح تلاشی است برای حفظ نکات قوت سنت (فرهنگ و هنر ایرانی) با نکات مثبت و بی خطر مدرنیسم که در عین حال منطبق با سنتمان هم باشد (موسیقی مدرن غربی).
از اینرو برای نقد این جریان رایج و فراگیر و غالب لازم است به خود پیش فرض تقابل سنت و مدرنیته یعنی همان گفتمانی که نیروی محرکه شکلگیری و گسترش این نوع موسیقی است بپردازیم و نشاندهیم که چگونه این تقابل کاذب، ساختگی و ایدئولوژیک از طریق پذیرش یک قالب گفتمانی خود را همچون معضل اصلی تاریخ معاصر ما جا میزند .اساساً خود مفهوم سنت و درکی که ما از سنت در هر عرصهای داریم، چه فرهنگی چه اجتماعی چه علمی و غیره، محصول دوران مدرن است. بنابراین خود سنت مفهومی است برساختهی ذهنیت مدرن. آنچه در ذیل سنت در دل هر مجموعهای چه فرهنگی چه اقتصادی و چه موسیقایی وجود دارد را تنها به میانجی ابزار و نگرش مدرن می توان شناسایی کرد. موسیقی سنتی و شناسایی آن به عنوان یک سبک یا نوع، خود مفهومی مدرن است که گذشتگان ما از درک و شناسایی آن عاجز بودند؛ چرا که به دستگاه معرفت شناسانه مدرن برای فهم و تشخیص آن مجهز نبودند. از اینرو تقابل میان سنت و مدرنیته تقابلی برسازنده و هستی شناختی نیست، چرا که خود سنت یکی از فرمهای موجود در وضعیت مدرن است؛ نقطه مقابل آن نیست بلکه جزئی از آن است. موجودیت سنت محصول وضعیت مدرن است. حیات مدرن به همهی فرمهای متفاوت و متکثر فرهنگی و اجتماعی و هنری و عقیدتی امکان وجود میدهد.سنت کلیتی نیست دربرابر کلیتی به عنوان مدرنیته. عَلم کردن اشکال سنتی و به یک معنا سنت گرا شدن همچون روشی برای مقابله با مدرنیسم مقابلهای همچون حملهی دن کیشوت با شمشیر چوبی به آسیاب بادی است و به همان اندازه مضحک و عبث. البته از سوی دیگر ادعای حل و فصل این تقابل و تنش و غلبه یافتن بر آن همچون راه حلی برای غلبه بر مسائل تاریخی و هستی شناختیمان، همچون راهحلهای موسیقی تلفیقی هم چیزی بیش از هورا کشیدنهای سانچو پانزا برای استادش در این نبرد خیالی نیست. آنچه تحت عنوان موسیقی سنتی، ردیف، مقامی و غیره میشناسیم و درک میکنیم تنها به میانجی زندگی در وضعیت مدرن است، حاصل تجربه مدرن و به یک معنا اقتضائاتی است که مدرنیته بر ما تحمیل میکند .آنچه تحت عنوان موسیقی شمال خراسان، بلوچستان، ترکمن و بوشهر میشناسیم تنها به میانجی ادراک و معارف مدرن میسر است. چرا که صد سال پیش اساساً چنین تمایزهایی وجود نداشت و برای کسانی که صد سال پیش در شمال خراسان میزیستند موسیقیای که امروز تحت عنوان موسیقی خراسانی میشناسیم تنها شکل موسیقی و مساوی با کل موسیقی بودهاست.
بنابراین تلاشهای فراگیر سالهای اخیر همچون راه حلهای فرهنگی برای برون رفت از بنبست موسیقی ایرانی مبتلا به نوعی سطحیزدگی است که نتیجه نهاییاش بیشتر بکار دیدگاههای توریستی و سلایق اگزوتیک هنری میآید و بر خلاف ادعایشان قادر نیستند به وضعیت جهانشمول موسیقی مدرن مرتبط شوند. مدرن بودن موسیقی به نگرش و سوبژکتیویته هنرمند در برخورد با مصالح و مواد موسیقایی و صوتی وابسته است. می توان از مصالح و مواد موسیقایی موسیقی ردیف تمام و کمال، اما با نگرشی مدرن بهره جست. و برعکس می توان با نوعی انفعال و تقلید و نگاهی غیرسوبژکتیو از آخرین آوردههای موسیقی مدرن بهره جست، اما نتیجه کار به شدت محافظه کارانه و ارتجاعی باشد. بنابراین مدرن بودن در نقطه برخورد با مصالح است که خلق می شود و نه خود مصالح، در نگاه سوبژکتیو و فعال به همهی مصالح پیش روست و در قدرت و شهامت بحرانی کردن وضعیت، نه چسبیدن به خود وضعیت، گرچه این وضعیت نامش مدرن باشد. بنابراین می توان در دل روستایی دورافتاده و منزوی در شمال ایران زیست و بزرگترین رخداد هنری مدرنیستی تاریخ معاصر ایران را رقم زد(نیما) و می توان در پاریس و نیویورک و لندن زیست اما به غایت سنتی و محافظه کار ماند.
سروش سرایی
گرایش رایج و غالب در موسیقی ایرانی در سالهای اخیر که از آن تحت عنوان کلیِ موسیقی تلفیقی نام برده میشود، عموماً استوار است بر یک پیش فرض نظری یا گفتمان شبه فلسفی-تاریخی فراگیر: همان گفتمانی که خود را تحت عبارت تقابل سنت و مدرنیته در شئونات مختلف فرهنگی و اجتماعی صورتبندی می کند. البته آثار هنری در ایران در چند دههی گذشته تلاش همه جانبهای برای غلبه بر این تقابل از طریق سازش و آشتی میان سویههای مختلف اما متضاد سنت و مدرنیته انجام دادهاند. به تعبیری این قبیل آثار هنری که به لحاظ کمّی بسیار هم چشمگیرند در تداوم همان نگرشی عمل می کنند که منشاء مشکلات و مصایب و عقب افتادگی تاریخی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ما را حاصل تقدیر تاریخی ما در گیر افتادن میان چنگالهای بی رحم این تقابل هستیشناسانه میداند و ریشههای انحطاط و زوال ما را هم منتسب به ناتوانی در حل و فصل این تقابل و این خیال که هستهی پیکرهی سنت در ایران چنان توپر و متراکم و سخت است که مدرنیته و مظاهر گوناگون آن امکان نفوذ به آن و در هم شکاندن مقاومت آن را ندارد.
جالبتر آنکه در میان فرمهای فرهنگی و هنری در ایران این موسیقی ایرانی است که سردمدار و پیشتاز غلبه بر این تقابل است. موسیقی ایرانی که در میان تمامی فرمهای هنری در ایران محافظه کارانهترین ساختار را دارد: چه به لحاظ وابستگیش به محتوا و فرم تاریخی و گذشتهاش و تغذیه کردن از قواعد و اصولی که به شدت ریشه در گذشته دارد و چه به لحاظ تبعیت کمابیش ثابتش از اسلوبهای آموزشی سنتی و به اصطلاح مکتبی. موسیقی بیش از هر فرم هنری دیگری در ایران همچنان تابع پارادایم استاد-شاگردی، مرید-مرادی و وفادار بودن سفت و سخت شاگرد به شیوههای نوازندگی و خوانندگی استاد است. به یک معنا بنیان موسیقی ایرانی گویای روح محافظهکاری در نگرش فرهنگی موسیقیدانان ایرانیاست. از اینرو به تمنای همهگیر موسیقی ایرانی برای حل و فصل تقابل تاریخی سنت و مدرنیته باید توجه فراوان کرد. تلفیق کمانچه و گیتار الکتریک، پرکاشن و تار، گیتار باس و نی و همنوایی تحریرهای موسیقی ایرانی با نعره های خوانندگان راک و هوی متال، آمیزش موسیقی مقامی شمال خراسان با موسیقی کانتری و بلوز آمریکایی و البته از همه پاپیولار تر پاپ کردن موسیقی ردیف همگی نمونههایی از تلاش موسیقی ایرانی برای غلبه بر این تقابل تاریخی و هستیشناسانه است. این گرایش موسیقایی که میتوان در ذیل عنوان کلی موسیقی تلفیقی آن را گنجاند محصول همین نگرش و در عین حال همچون راه حلی برای حل و فصل آن است. کوششی است برای فراروی از مرزهای سنت و وصل شدن به عرصهی مدرن و جهانی یا در واقع همان غرب؛ به اصطلاح تلاشی است برای حفظ نکات قوت سنت (فرهنگ و هنر ایرانی) با نکات مثبت و بی خطر مدرنیسم که در عین حال منطبق با سنتمان هم باشد (موسیقی مدرن غربی).
از اینرو برای نقد این جریان رایج و فراگیر و غالب لازم است به خود پیش فرض تقابل سنت و مدرنیته یعنی همان گفتمانی که نیروی محرکه شکلگیری و گسترش این نوع موسیقی است بپردازیم و نشاندهیم که چگونه این تقابل کاذب، ساختگی و ایدئولوژیک از طریق پذیرش یک قالب گفتمانی خود را همچون معضل اصلی تاریخ معاصر ما جا میزند .اساساً خود مفهوم سنت و درکی که ما از سنت در هر عرصهای داریم، چه فرهنگی چه اجتماعی چه علمی و غیره، محصول دوران مدرن است. بنابراین خود سنت مفهومی است برساختهی ذهنیت مدرن. آنچه در ذیل سنت در دل هر مجموعهای چه فرهنگی چه اقتصادی و چه موسیقایی وجود دارد را تنها به میانجی ابزار و نگرش مدرن می توان شناسایی کرد. موسیقی سنتی و شناسایی آن به عنوان یک سبک یا نوع، خود مفهومی مدرن است که گذشتگان ما از درک و شناسایی آن عاجز بودند؛ چرا که به دستگاه معرفت شناسانه مدرن برای فهم و تشخیص آن مجهز نبودند. از اینرو تقابل میان سنت و مدرنیته تقابلی برسازنده و هستی شناختی نیست، چرا که خود سنت یکی از فرمهای موجود در وضعیت مدرن است؛ نقطه مقابل آن نیست بلکه جزئی از آن است. موجودیت سنت محصول وضعیت مدرن است. حیات مدرن به همهی فرمهای متفاوت و متکثر فرهنگی و اجتماعی و هنری و عقیدتی امکان وجود میدهد.سنت کلیتی نیست دربرابر کلیتی به عنوان مدرنیته. عَلم کردن اشکال سنتی و به یک معنا سنت گرا شدن همچون روشی برای مقابله با مدرنیسم مقابلهای همچون حملهی دن کیشوت با شمشیر چوبی به آسیاب بادی است و به همان اندازه مضحک و عبث. البته از سوی دیگر ادعای حل و فصل این تقابل و تنش و غلبه یافتن بر آن همچون راه حلی برای غلبه بر مسائل تاریخی و هستی شناختیمان، همچون راهحلهای موسیقی تلفیقی هم چیزی بیش از هورا کشیدنهای سانچو پانزا برای استادش در این نبرد خیالی نیست. آنچه تحت عنوان موسیقی سنتی، ردیف، مقامی و غیره میشناسیم و درک میکنیم تنها به میانجی زندگی در وضعیت مدرن است، حاصل تجربه مدرن و به یک معنا اقتضائاتی است که مدرنیته بر ما تحمیل میکند .آنچه تحت عنوان موسیقی شمال خراسان، بلوچستان، ترکمن و بوشهر میشناسیم تنها به میانجی ادراک و معارف مدرن میسر است. چرا که صد سال پیش اساساً چنین تمایزهایی وجود نداشت و برای کسانی که صد سال پیش در شمال خراسان میزیستند موسیقیای که امروز تحت عنوان موسیقی خراسانی میشناسیم تنها شکل موسیقی و مساوی با کل موسیقی بودهاست.
بنابراین تلاشهای فراگیر سالهای اخیر همچون راه حلهای فرهنگی برای برون رفت از بنبست موسیقی ایرانی مبتلا به نوعی سطحیزدگی است که نتیجه نهاییاش بیشتر بکار دیدگاههای توریستی و سلایق اگزوتیک هنری میآید و بر خلاف ادعایشان قادر نیستند به وضعیت جهانشمول موسیقی مدرن مرتبط شوند. مدرن بودن موسیقی به نگرش و سوبژکتیویته هنرمند در برخورد با مصالح و مواد موسیقایی و صوتی وابسته است. می توان از مصالح و مواد موسیقایی موسیقی ردیف تمام و کمال، اما با نگرشی مدرن بهره جست. و برعکس می توان با نوعی انفعال و تقلید و نگاهی غیرسوبژکتیو از آخرین آوردههای موسیقی مدرن بهره جست، اما نتیجه کار به شدت محافظه کارانه و ارتجاعی باشد. بنابراین مدرن بودن در نقطه برخورد با مصالح است که خلق می شود و نه خود مصالح، در نگاه سوبژکتیو و فعال به همهی مصالح پیش روست و در قدرت و شهامت بحرانی کردن وضعیت، نه چسبیدن به خود وضعیت، گرچه این وضعیت نامش مدرن باشد. بنابراین می توان در دل روستایی دورافتاده و منزوی در شمال ایران زیست و بزرگترین رخداد هنری مدرنیستی تاریخ معاصر ایران را رقم زد(نیما) و می توان در پاریس و نیویورک و لندن زیست اما به غایت سنتی و محافظه کار ماند.