1396/9/15، 05:06 عصر
علیرضا مشایخی از برجستهترین آهنگساران معاصر ایرانیست و آثار موسیقی او و فلسفه آهنگسازیش تأثیر مهمی بر موسیقی معاصر ایران داشتهاست. گلی صبا از موسیقی و فلسفه آهنگسازی مشایخی میگوید.
گلی صبا
با بررسی مجموعه آثار علیرضا مشایخی، خصوصاً با مطالعه گفتارها و صحبتهایش در مصاحبههای مختلف چند نکتهی کلیدی توجه را به خود جلب میکنند که از نظر شناخت موسیقی او و سبکشناسی آنها حائز اهمیت فراوان است. مهمترین این نکات در قالب اصطلاحاتی نمود یافتهاند که عبارتند از «تمرکز گسترده (Expanded Concentration)» ،«موسیقی نسبی (Relative Music)»، و «متا ایکس (Meta-X)». در این نوشتار ابتدا این مفاهیم توضیح داده میشود و پس از بررسی آثار مشایخی در سبکها و شیوههای گوناگون موشکافانهتر به آنها پرداخته خواهد شد.
«متا ایکس» به طور قطع چتری است که مجموعهی آثار مشایخی را در بر میگیرد. این اصطلاح به عنوان یکی از نظریههای فلسفه هنر مشایخی نیز به شمار میرود. او در موسیقی متا ایکس در جستجوی منطق برتریست که به کمک آن همه ابعاد موسیقی را چه از نظر فنی چه از دیدگاه هویت فرهنگی توضیح دهد.
ریشه پیدایش چنین تفکری در آثار مشایخی تعلیم و تربیت چند فرهنگی او از یک سو و گرایش به فلسفه از سوی دیگر است. با توجه به این توضیح میتوان دو سبک اصلی دیگر را که زیر این چتر «متا ایکس» پرورش یافتهاند بررسی نمود. این دو سبک با اصطلاحات «تمرکز گسترده» و « موسیقی نسبی» شناخته میشوند. در یک سری از آثار آغازینِ مشایخی گرایشی، به نهایت ایجاز در بیان هنری دیده میشود. در مرحلهی نخستین این گرایش آهنگساز در جستجوی بیانی کاملاً متمرکز در موسیقی است و عامل تمرکز در تمام سطوح کارهای او به چشم میخورد به بیان دیگر آهنگساز در این سبک از متفاوتترین اختلاف سطوح ابعاد صدا در زمانی کوتاه بهره میبرد. مأنوس شدن شنوندگان با این شیوه بیان در آهنگسازیِ مشایخی به ممارست و پیگیری در شنیدن آثار او نیازمند است.
در شیوه «موسیقی نسبی» که با گذشتن از شیوه «تمرکز گسترده» ایجاد میشود یک بُعد یا یکی از پارامترهای موسیقی با یک دیدگاه فنی و یا فلسفی ، موضوع اصلی تألیف موسیقی قرار میگیرد و تمام ابعاد به نسبت آن تعریف و مشخص میشود.
به عنوان نمونه اگر در یک قطعه «موسیقی نسبی» منظور مؤلف سرعت باشد، سازها به نسبت توان اجرایی در خدمت بُعد سرعت قرار میگیرند و اگر هدف رنگآمیزی باشد، سرعت است که در پس زمینه کمپوزیسیونِ رنگ قرار خواهد گرفت. به زبانی سادهتر ابعاد مورد نظر نقشی مشابه آنچه ملودی در موسیقی قدیم ایفا میکرد بر عهده میگیرند و همانگونه که چند ملودی در کنار یکدیگر حرکت میکردند در موسیقی نسبی نیز ابعاد مختلف، در یک زمان بسط مییابند. یعنی در حقیقت موسیقی اندک اندک از سلطه بینش خطی آزاد میشود و به نوبهی خود راه را برای «متا ایکس» هموار میسازد. آثار غیر ایرانی مشایخی پس از سالهای ۱۹۷۴ متأثر از این سبک ساخته شدهاند.
از دیگر مشخصههای اصلی موسیقی مشایخی علاقه همزمان او به موسیقی ایرانی و موسیقی غیر ایرانی است. این مشخصه از طرفی با تنوعاندیشی او همخوانی دارد و از جانب دیگر به اشتیاق خستگیناپذیر او برای جستجوی امر نو در موسیقی. این دو در اندیشه او قابل تعقیب است. به گونهایی که از نقطه نظر تنوعطلبی و گرایش او به موسیقی ایرانی، به تدریج، به تمایلی به در مقابل هم قراردادن موسیقی ایرانی و غیر ایرانی منجر میشود و تدریجاً به سوی توجه و بهرهگیری از فرهنگهای مختلف سوق مییابد و در نهایت به موسیقی «متا ایکس» میرسد.
«متا ایکس» یک عنوان نمادین است. ایکس اشاره دارد به مجهولات فکری که انگیزه تفکر و بیان هنری به شمار میآیند. به نظر مشایخی تا آستانه قرن بیستم، آهنگسازی نوعی جستجو در خدمت تعریف یک مجهول بود. وقتی به تاریخ چند صدایی توجه میشود این نکته به نظر میآید که موسیقی در حرکتی بطئی و پیوسته و در روند رسیدن به نوعی فردیت بودهاست. به عنوان مثال در مقایسه شیوه برخورد آهنگسازان کلاسیک و رمانتیک با فرم سمفونی در مییابیم که چگونه بیان آن به سمت و سوی بیان خاص سیر میکند. تنها با در نظر گرفتن تعداد سمفونیهای هایدن، موزارت و بتهوون این نکته آشکار میشود که توجه به بیان مسائل خاص یک اثر، موجب محدودشدن تعداد آثار شدهاست.
این گرایش در دوره رمانتیک اوج میگیرد و به تدریج مسئلهی استثنائی بودن یک اثر نه تنها تثبیت، بلکه عمیقاً مورد توجه واقع میشود. این مرحلهای است که مجهول مورد جستجوی آهنگساز از فضای سبکشناسی آهنگسازی به فضای سبکشناسی یک قطعهی واحد انتقال مییابد. در آستانهی قرن بیستم تغییرات سبکشناسی و شیوههای بیان تفکر را در سطحی وسیع شاهد بودیم در حالیکه به عنوان مثال در آثار بتهوون، مرزی از تغییرات سبکشناسی بین سمفونی دوم و سمفونیهای بعد وجود دارد.
در آثار آهنگسازانی مانند شوئنبرگ شاهد تغییرات عمیق کمی در مصالح ساختمانی موسیقی میشویم که این به نوبه خود راه را برای تغییرات کیفی درون یک قطعهی واحد میگشاید.
تقریبا همزمان، برخورد جدید دیگری نیز در موسیقی آشکار میشود که مشایخی آن را تحت عنوان نگاهی به گذشته مطرح میکند. درخشانترین شخصیت این دوره در تاریخ موسیقی که برخوردش با موسیقی گذشته بسیار متنوع بوده، ایگور استراوینسکی است. اتفاقات و انقلابها و شرایط جدیدی که برای گفتگوی فرهنگهای موسیقی آماده شده بود، ما را به دورانی هدایت کرد که در آن آهنگسازان در طول حیات هنری خود با شتاب بیشتری به سمت تنوع سبکی میرفتند. برای مثال آهنگسازی همچون هانس یلینِک (Hanns Jelinek) در طول حیات خود آثاری را می نویسد که از نظر تنوع سبکشناسی در قرن نوزدهم غیر قابل تصور به شمار میرفته است. مثلا «اپرای بوبی کالیگولا (Bubi Caligula operetta)»ی او یک طنز سیاسی تونال است در حالی که «رای بوبا (Rai Buba)» نوعی برخوردِ موسیقی دوازده تنی بایک تم آفریقایی است و «سونات برای سه ساز (Sonatina a tre op 15/7)» او قطعهای جازی در فرم سونات است. در اینجا صریحاً با تنوع مجهولاتی روبهرو هستیم که راه را برای تفکر «متا ایکس» هموار میسازد. اگر بتوانیم یک قدم پیش گذاریم و این تنوع را در اثری واحد بیان کنیم به طور نمادین از ایکس عبور کردهایم و این همان چیزی است که مشایخی «متا ایکس» می نامد.
«متا ایکس» تفکری است که همچون چتری مجموعه آثار مشایخی را در بر میگیرد. او در زمینه موسیقی الکترونیک و کامپیوتر بسیار زود چنین تفکری را پیمیگیرد. ( از شرق تا غرب، اپوس ۴۵ ) اما در موسیقیِ سازی زمان بیشتری لازم است که افکار خود را از لحاظ تئوریک منسجم نماید. او در موسیقی «متا ایکس» قرار است به منطق برتری دست یابد. منطقی که از شیوهی افقی علت و معلول عبور کرده و بتواند ایکسهای متعددی را به طور همزمان جستجو کند. مشایخی این فرآیند را جریان همزمان موسیقی در زمان نام مینهد.
گلی صبا
با بررسی مجموعه آثار علیرضا مشایخی، خصوصاً با مطالعه گفتارها و صحبتهایش در مصاحبههای مختلف چند نکتهی کلیدی توجه را به خود جلب میکنند که از نظر شناخت موسیقی او و سبکشناسی آنها حائز اهمیت فراوان است. مهمترین این نکات در قالب اصطلاحاتی نمود یافتهاند که عبارتند از «تمرکز گسترده (Expanded Concentration)» ،«موسیقی نسبی (Relative Music)»، و «متا ایکس (Meta-X)». در این نوشتار ابتدا این مفاهیم توضیح داده میشود و پس از بررسی آثار مشایخی در سبکها و شیوههای گوناگون موشکافانهتر به آنها پرداخته خواهد شد.
«متا ایکس» به طور قطع چتری است که مجموعهی آثار مشایخی را در بر میگیرد. این اصطلاح به عنوان یکی از نظریههای فلسفه هنر مشایخی نیز به شمار میرود. او در موسیقی متا ایکس در جستجوی منطق برتریست که به کمک آن همه ابعاد موسیقی را چه از نظر فنی چه از دیدگاه هویت فرهنگی توضیح دهد.
ریشه پیدایش چنین تفکری در آثار مشایخی تعلیم و تربیت چند فرهنگی او از یک سو و گرایش به فلسفه از سوی دیگر است. با توجه به این توضیح میتوان دو سبک اصلی دیگر را که زیر این چتر «متا ایکس» پرورش یافتهاند بررسی نمود. این دو سبک با اصطلاحات «تمرکز گسترده» و « موسیقی نسبی» شناخته میشوند. در یک سری از آثار آغازینِ مشایخی گرایشی، به نهایت ایجاز در بیان هنری دیده میشود. در مرحلهی نخستین این گرایش آهنگساز در جستجوی بیانی کاملاً متمرکز در موسیقی است و عامل تمرکز در تمام سطوح کارهای او به چشم میخورد به بیان دیگر آهنگساز در این سبک از متفاوتترین اختلاف سطوح ابعاد صدا در زمانی کوتاه بهره میبرد. مأنوس شدن شنوندگان با این شیوه بیان در آهنگسازیِ مشایخی به ممارست و پیگیری در شنیدن آثار او نیازمند است.
در شیوه «موسیقی نسبی» که با گذشتن از شیوه «تمرکز گسترده» ایجاد میشود یک بُعد یا یکی از پارامترهای موسیقی با یک دیدگاه فنی و یا فلسفی ، موضوع اصلی تألیف موسیقی قرار میگیرد و تمام ابعاد به نسبت آن تعریف و مشخص میشود.
به عنوان نمونه اگر در یک قطعه «موسیقی نسبی» منظور مؤلف سرعت باشد، سازها به نسبت توان اجرایی در خدمت بُعد سرعت قرار میگیرند و اگر هدف رنگآمیزی باشد، سرعت است که در پس زمینه کمپوزیسیونِ رنگ قرار خواهد گرفت. به زبانی سادهتر ابعاد مورد نظر نقشی مشابه آنچه ملودی در موسیقی قدیم ایفا میکرد بر عهده میگیرند و همانگونه که چند ملودی در کنار یکدیگر حرکت میکردند در موسیقی نسبی نیز ابعاد مختلف، در یک زمان بسط مییابند. یعنی در حقیقت موسیقی اندک اندک از سلطه بینش خطی آزاد میشود و به نوبهی خود راه را برای «متا ایکس» هموار میسازد. آثار غیر ایرانی مشایخی پس از سالهای ۱۹۷۴ متأثر از این سبک ساخته شدهاند.
از دیگر مشخصههای اصلی موسیقی مشایخی علاقه همزمان او به موسیقی ایرانی و موسیقی غیر ایرانی است. این مشخصه از طرفی با تنوعاندیشی او همخوانی دارد و از جانب دیگر به اشتیاق خستگیناپذیر او برای جستجوی امر نو در موسیقی. این دو در اندیشه او قابل تعقیب است. به گونهایی که از نقطه نظر تنوعطلبی و گرایش او به موسیقی ایرانی، به تدریج، به تمایلی به در مقابل هم قراردادن موسیقی ایرانی و غیر ایرانی منجر میشود و تدریجاً به سوی توجه و بهرهگیری از فرهنگهای مختلف سوق مییابد و در نهایت به موسیقی «متا ایکس» میرسد.
«متا ایکس» یک عنوان نمادین است. ایکس اشاره دارد به مجهولات فکری که انگیزه تفکر و بیان هنری به شمار میآیند. به نظر مشایخی تا آستانه قرن بیستم، آهنگسازی نوعی جستجو در خدمت تعریف یک مجهول بود. وقتی به تاریخ چند صدایی توجه میشود این نکته به نظر میآید که موسیقی در حرکتی بطئی و پیوسته و در روند رسیدن به نوعی فردیت بودهاست. به عنوان مثال در مقایسه شیوه برخورد آهنگسازان کلاسیک و رمانتیک با فرم سمفونی در مییابیم که چگونه بیان آن به سمت و سوی بیان خاص سیر میکند. تنها با در نظر گرفتن تعداد سمفونیهای هایدن، موزارت و بتهوون این نکته آشکار میشود که توجه به بیان مسائل خاص یک اثر، موجب محدودشدن تعداد آثار شدهاست.
این گرایش در دوره رمانتیک اوج میگیرد و به تدریج مسئلهی استثنائی بودن یک اثر نه تنها تثبیت، بلکه عمیقاً مورد توجه واقع میشود. این مرحلهای است که مجهول مورد جستجوی آهنگساز از فضای سبکشناسی آهنگسازی به فضای سبکشناسی یک قطعهی واحد انتقال مییابد. در آستانهی قرن بیستم تغییرات سبکشناسی و شیوههای بیان تفکر را در سطحی وسیع شاهد بودیم در حالیکه به عنوان مثال در آثار بتهوون، مرزی از تغییرات سبکشناسی بین سمفونی دوم و سمفونیهای بعد وجود دارد.
در آثار آهنگسازانی مانند شوئنبرگ شاهد تغییرات عمیق کمی در مصالح ساختمانی موسیقی میشویم که این به نوبه خود راه را برای تغییرات کیفی درون یک قطعهی واحد میگشاید.
تقریبا همزمان، برخورد جدید دیگری نیز در موسیقی آشکار میشود که مشایخی آن را تحت عنوان نگاهی به گذشته مطرح میکند. درخشانترین شخصیت این دوره در تاریخ موسیقی که برخوردش با موسیقی گذشته بسیار متنوع بوده، ایگور استراوینسکی است. اتفاقات و انقلابها و شرایط جدیدی که برای گفتگوی فرهنگهای موسیقی آماده شده بود، ما را به دورانی هدایت کرد که در آن آهنگسازان در طول حیات هنری خود با شتاب بیشتری به سمت تنوع سبکی میرفتند. برای مثال آهنگسازی همچون هانس یلینِک (Hanns Jelinek) در طول حیات خود آثاری را می نویسد که از نظر تنوع سبکشناسی در قرن نوزدهم غیر قابل تصور به شمار میرفته است. مثلا «اپرای بوبی کالیگولا (Bubi Caligula operetta)»ی او یک طنز سیاسی تونال است در حالی که «رای بوبا (Rai Buba)» نوعی برخوردِ موسیقی دوازده تنی بایک تم آفریقایی است و «سونات برای سه ساز (Sonatina a tre op 15/7)» او قطعهای جازی در فرم سونات است. در اینجا صریحاً با تنوع مجهولاتی روبهرو هستیم که راه را برای تفکر «متا ایکس» هموار میسازد. اگر بتوانیم یک قدم پیش گذاریم و این تنوع را در اثری واحد بیان کنیم به طور نمادین از ایکس عبور کردهایم و این همان چیزی است که مشایخی «متا ایکس» می نامد.
«متا ایکس» تفکری است که همچون چتری مجموعه آثار مشایخی را در بر میگیرد. او در زمینه موسیقی الکترونیک و کامپیوتر بسیار زود چنین تفکری را پیمیگیرد. ( از شرق تا غرب، اپوس ۴۵ ) اما در موسیقیِ سازی زمان بیشتری لازم است که افکار خود را از لحاظ تئوریک منسجم نماید. او در موسیقی «متا ایکس» قرار است به منطق برتری دست یابد. منطقی که از شیوهی افقی علت و معلول عبور کرده و بتواند ایکسهای متعددی را به طور همزمان جستجو کند. مشایخی این فرآیند را جریان همزمان موسیقی در زمان نام مینهد.