1396/9/15، 04:54 عصر
یغمای سرود ملی ژنرال ژان-بَتیست
سـپهرمُعینـی
یک
صفحهی یکم از دفتری هفتهشتبرگی ، برگرفته از آرشیو کتابخانهی ملی فرانسه چاپ سال ۱۸۷۳ در پاریس، حاوی نتنبشتهای است پنجخطی از قطعهای چهلمیزانی. بر روی برگه قید شده است «pour le piano» (برای پیانو)، هر چند که قطعه چندان هم پیانویی نیست. ساخت قطعه مانند ساختههای ساده شده برای شستیهای سفید پیانو برای نوآموزان است. قطعه در لا مینور است و دارای وزنی دو ضربی و سرعت ۱۰۸ ضرب بر دقیقه، یعنی یک «مارش» کمابیش تند. فارغ از تکرارها، کل قطعه متشکل است از دو فراز هشتمیزانی و یک فراز شانزدهمیزانی، نه یک تکمیزان کمتر و نه بیشتر. ساختاری از این «آنکادره»تر شدنی نیست و فرازها را نتوان مدرسهایتر از این، با فرمول یک-چهار-پنج، هارمونیگذاری کرد. این ساخته میتوانست یکی از همانهایی باشد که «ولفگانگ آمادئوس» خردسال در قصهها در ساعت بازی میساخته است. اما در حقیقت این قطعه ساختهی ژنرال «ژان-بَتیست لومر» موسیقیدان نظامی فرانسوی است و عنوان قطعه «سرود ملی ایران» (Hymne National Persan).
آلفرد ژان-بَتیست لومِر (Alfred Jean-Baptiste Lemaire) در پانزدهم ژانویه ۱۸۴۲ در بخش «اِرسولالیس» (Aire-sur-la-Lys) در شمال فرانسه به دنیا آمد. او که تحصیل کردهی ساز فلوت و تئوری موسیقی در کنسرواتوار پاریس بود و به عنوان موسیقیدان نظامی فعالیت میکرد، در سن بیست و شش-هفت سالگی، یعنی در حوالی سال ۱۲۷۴ خورشیدی، بنا به خواست ناصرالدینشاه برای سامانگیری ارکسترهای نظامی، به تهران اعزام شد. به پیشنهاد لومر شاخهی «موزیکهای نظامی» در مدرسه دارالفنون تأسیس و خودش «رئیس» آن شد. او در این مدرسه معلم نتخوانی، «علم موسیقی» و برخی از سازهای بادی هم بود. گویا لومر نخستین کسی است که موسیقی ایرانی را نتنویسی کرده است. او همچنین دو کتاب دربارهی موسیقی نوشته است که برگردان فارسی آنها، چاپ شده در سال ۱۲۶۲ خورشیدی در «دارالطباعه خاصه مدرسه مبارکه دارالفنون»، نخستین کتابهای «علم موسیقی» [ی اروپایی] به زبان فارسی به شمار میروند. آلفرد لومر در چهارم اسفند سال ۱۲۸۵ خورشیدی در شصت و پنچ سالگی در تهران درگذشت و شاخهی موزیکهای نظامی مدرسهی دارالفنون با مرگ وی مدتها بدون سرپرست باقی ماند.
ظاهراً در سال ۱۲۵۲ خورشیدی، ناصرالدینشاه سفارش ساختن قطعهای را به لومر داده است که بعدها با نام «سرود ملی ایران» منتشر شد. شایدگزارش اجرای سرود ملی ایران در هنگام دیدار ناصرالدین شاه با ملکه ویکتوریا در سال ۱۸۷۳ میلادی در قصر ویندزور (Windsor Castle) در انگلستان، به نخستین اجرا از همین قطعه اشاره داشته است. این سرود ملی تا پایان سلطنت محمدعلی شاه در سال ۱۲۸۸ خورشیدی نواخته میشده است، اما گویا پس از آن کنار گذاشته شد.
دو
پس از نزدیک به یکصد سال، در مهرماه سال ۱۳۸۴ مارش لومر بار دیگر و این بار به شکلی بازسازی شده و در قالب ساختهای نو برای ارکستر و دستهی همخوانان، یا به ناچار تکخوان، در مجموعهی تالارهای رودکی تهران اجرا شد. کارِ [باز]ساخت و پرداخت این قطعه، بنابر گزارشهای روزنامههای وقت و نیز بنا به دادههای بروشور اجرای آن، بر عهدهی «سیاوش بیضایی»، آهنگساز و پژوهشگر موسیقی، بوده است. در کنار «نخستین سرود ملی ایران» قطعههایی دیگر نیز، همه از ساختهها و پرداختههای بیضایی، همچون تنظیمی از «سرود دلفی یونان» و تنظیمهایی از «رقص محلی» کومیتاس، «رقص رومانیایی» بلا بارتوک و «رقص آنیترا»ی ادوارد گریگ به اجرا درآمدند.
بازسازی «نخستین سرود ملی ایران» شنوندگانش را بسی خوش آمد و از آن پس باز و باز اجرا شد؛ در داخل و خارجه، درشمایل و مناسبتهایی دیگر، با نوازندگان و خوانندگانی دیگر، با عنوانهایی دیگر و دست آخر حتی با نامهای پدیدآورندگانی دیگر!
باری، این طفل محبوب از آن پس والدینی یافت، چندین و چند. حکایت ماوقع اما بیشتر به چکیدهی یک داستان پلیسی میماند تا سرگذشت حقیقی احیای یک اثر فراموش شدهی ملی:
درام از جایی شروع میشود که «منوچهر صهبایی»، رهبر پیشین ارکستر سمفونیک تهران، شماری از ساختههای پیانویی موسیو لومر، از جمله سرود ملی، را در دههی هفتاد خورشیدی برای نخستین بار در فرنگ نواخته و ضبط کرده است. اما نسخهای از ضبطها در سال ۱۳۸۳ و پیش از انتشارشان در ایران، به طریقی که خود یک «اپرا-کُمیک» دیگری است، به دست «پیمان سلطانی» میافتد. سلطانی برای پیاده سازی این سیدی به قالب نتنبشته به سیاوش بیضایی - کسی که بنیانگذار معنوی و پشتیبان فنی و نیز آهنگساز مقیم ارکستر تازهتأسیسی به نام «ملل» است - متوسل میشود. بیضایی با افزودن بخشهای آغازی، میانی و پایانی به مارش لومر و بهکارگیری ترانهای با نام «ایران جوان» از «بیژن ترقی» (شادروان)، ساختهی نهایی را را برای ارکستر و دستهی همخوانان تنظیم میکند. پس از آن سلطانی بر روی صحنه میرود و این قطعه را بدون اطلاع صهبایی رهبری میکند. صهبایی که از آن طرف تازه شستش خبردار شده که ایدهی ضبطهایش از ساختههای لومر، که جهت انتشارشان به امانت نزد سلطانی گذاشته بوده، چگونه «یغما» شدهاند، از سلطانی به خبرگزاریها شکوه میکند. سلطانی هم سپس اعلام میکند که بازسازی قطعهی لومر کار هیچ کسی نیست مگر شخص خودش! او سپس از جیبش برگهی زرین ثبت این اثر را در کمیتهی ملی موزههای ایران، موسوم به «ایکوم» ایران، که از قضا خودش مدیر کارگروه موسيقی آنجاست، بیرون میکشد. سیاوش بیضایی هم با انتشار سندهایی نشان میدهد که ثبت اثرش به نام فردی دیگر و با تاریخ ۱۳۸۲ از پایه جعلی و این تاریخ حتی پیش از زمان خلق اثر است. «fin»!
الغرض
- نخستین سرود ملی کشور ایران را به هر تقدیر یک اروپایی در سدهی نوزدهم ساخت. در حالی که این سرود به مرور در ایران به دست فراموشی سپرده شد، اما در نزد اروپاییان محفوظ ماند.
- ماحصل کار سیاوش بیضایی و منوچهر صهبایی در احیای یک اثر ملی پس از یک سده، هر یک به شکلی، از سوی یک باصطلاح «مدیر» و «پاسدار هنر ایران» مورد دستبرد حقوقی و در خدمت هدفهای شخصی قرار گرفت؛ همچنان که در روزهای مانده به انتخابات سال ۱۳۸۸، زیر عنوان «سرود ایران جوان» یا «وطنم وطنم» به یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری تقدیم شد.
- این ساخته همچنان بدون هیچ مجوزی از [باز]سازندهاش در شمایل و مناسبتهایی گوناگون، با نوازندگان و خوانندگانی گوناگون، با عنوانهایی گوناگون و دست آخر حتی با [یا بی] نام پدیدآورندگانی گوناگون در داخل و خارجه اجرا و مایهی غرور میشود.
منابع:
Sassan Sepanta. A Survey on History of Innovation in Music, March 2004
محمدرضا درویشی. نگاه به غرب. بحثی در تأثیر موسیقی غرب بر موسیقی ایران، موسسهی فرهنگی-هنری ماهور، تهران ۱۳۷۳.
منوچهر صهبایی. سرودهای قدیمی ایران، موسسهی فرهنگی-هنری ماهور، تهران ۲۰۱۰ میلادی. سیدی.
منوچهر صهبایی. آوازها و تصنیفهایی ایرانی، موسسهی فرهنگی-هنری ماهور، تهران ۲۰۰۳ میلادی. سیدی.
سـپهرمُعینـی
یک
صفحهی یکم از دفتری هفتهشتبرگی ، برگرفته از آرشیو کتابخانهی ملی فرانسه چاپ سال ۱۸۷۳ در پاریس، حاوی نتنبشتهای است پنجخطی از قطعهای چهلمیزانی. بر روی برگه قید شده است «pour le piano» (برای پیانو)، هر چند که قطعه چندان هم پیانویی نیست. ساخت قطعه مانند ساختههای ساده شده برای شستیهای سفید پیانو برای نوآموزان است. قطعه در لا مینور است و دارای وزنی دو ضربی و سرعت ۱۰۸ ضرب بر دقیقه، یعنی یک «مارش» کمابیش تند. فارغ از تکرارها، کل قطعه متشکل است از دو فراز هشتمیزانی و یک فراز شانزدهمیزانی، نه یک تکمیزان کمتر و نه بیشتر. ساختاری از این «آنکادره»تر شدنی نیست و فرازها را نتوان مدرسهایتر از این، با فرمول یک-چهار-پنج، هارمونیگذاری کرد. این ساخته میتوانست یکی از همانهایی باشد که «ولفگانگ آمادئوس» خردسال در قصهها در ساعت بازی میساخته است. اما در حقیقت این قطعه ساختهی ژنرال «ژان-بَتیست لومر» موسیقیدان نظامی فرانسوی است و عنوان قطعه «سرود ملی ایران» (Hymne National Persan).
آلفرد ژان-بَتیست لومِر (Alfred Jean-Baptiste Lemaire) در پانزدهم ژانویه ۱۸۴۲ در بخش «اِرسولالیس» (Aire-sur-la-Lys) در شمال فرانسه به دنیا آمد. او که تحصیل کردهی ساز فلوت و تئوری موسیقی در کنسرواتوار پاریس بود و به عنوان موسیقیدان نظامی فعالیت میکرد، در سن بیست و شش-هفت سالگی، یعنی در حوالی سال ۱۲۷۴ خورشیدی، بنا به خواست ناصرالدینشاه برای سامانگیری ارکسترهای نظامی، به تهران اعزام شد. به پیشنهاد لومر شاخهی «موزیکهای نظامی» در مدرسه دارالفنون تأسیس و خودش «رئیس» آن شد. او در این مدرسه معلم نتخوانی، «علم موسیقی» و برخی از سازهای بادی هم بود. گویا لومر نخستین کسی است که موسیقی ایرانی را نتنویسی کرده است. او همچنین دو کتاب دربارهی موسیقی نوشته است که برگردان فارسی آنها، چاپ شده در سال ۱۲۶۲ خورشیدی در «دارالطباعه خاصه مدرسه مبارکه دارالفنون»، نخستین کتابهای «علم موسیقی» [ی اروپایی] به زبان فارسی به شمار میروند. آلفرد لومر در چهارم اسفند سال ۱۲۸۵ خورشیدی در شصت و پنچ سالگی در تهران درگذشت و شاخهی موزیکهای نظامی مدرسهی دارالفنون با مرگ وی مدتها بدون سرپرست باقی ماند.
ظاهراً در سال ۱۲۵۲ خورشیدی، ناصرالدینشاه سفارش ساختن قطعهای را به لومر داده است که بعدها با نام «سرود ملی ایران» منتشر شد. شایدگزارش اجرای سرود ملی ایران در هنگام دیدار ناصرالدین شاه با ملکه ویکتوریا در سال ۱۸۷۳ میلادی در قصر ویندزور (Windsor Castle) در انگلستان، به نخستین اجرا از همین قطعه اشاره داشته است. این سرود ملی تا پایان سلطنت محمدعلی شاه در سال ۱۲۸۸ خورشیدی نواخته میشده است، اما گویا پس از آن کنار گذاشته شد.
دو
پس از نزدیک به یکصد سال، در مهرماه سال ۱۳۸۴ مارش لومر بار دیگر و این بار به شکلی بازسازی شده و در قالب ساختهای نو برای ارکستر و دستهی همخوانان، یا به ناچار تکخوان، در مجموعهی تالارهای رودکی تهران اجرا شد. کارِ [باز]ساخت و پرداخت این قطعه، بنابر گزارشهای روزنامههای وقت و نیز بنا به دادههای بروشور اجرای آن، بر عهدهی «سیاوش بیضایی»، آهنگساز و پژوهشگر موسیقی، بوده است. در کنار «نخستین سرود ملی ایران» قطعههایی دیگر نیز، همه از ساختهها و پرداختههای بیضایی، همچون تنظیمی از «سرود دلفی یونان» و تنظیمهایی از «رقص محلی» کومیتاس، «رقص رومانیایی» بلا بارتوک و «رقص آنیترا»ی ادوارد گریگ به اجرا درآمدند.
بازسازی «نخستین سرود ملی ایران» شنوندگانش را بسی خوش آمد و از آن پس باز و باز اجرا شد؛ در داخل و خارجه، درشمایل و مناسبتهایی دیگر، با نوازندگان و خوانندگانی دیگر، با عنوانهایی دیگر و دست آخر حتی با نامهای پدیدآورندگانی دیگر!
باری، این طفل محبوب از آن پس والدینی یافت، چندین و چند. حکایت ماوقع اما بیشتر به چکیدهی یک داستان پلیسی میماند تا سرگذشت حقیقی احیای یک اثر فراموش شدهی ملی:
درام از جایی شروع میشود که «منوچهر صهبایی»، رهبر پیشین ارکستر سمفونیک تهران، شماری از ساختههای پیانویی موسیو لومر، از جمله سرود ملی، را در دههی هفتاد خورشیدی برای نخستین بار در فرنگ نواخته و ضبط کرده است. اما نسخهای از ضبطها در سال ۱۳۸۳ و پیش از انتشارشان در ایران، به طریقی که خود یک «اپرا-کُمیک» دیگری است، به دست «پیمان سلطانی» میافتد. سلطانی برای پیاده سازی این سیدی به قالب نتنبشته به سیاوش بیضایی - کسی که بنیانگذار معنوی و پشتیبان فنی و نیز آهنگساز مقیم ارکستر تازهتأسیسی به نام «ملل» است - متوسل میشود. بیضایی با افزودن بخشهای آغازی، میانی و پایانی به مارش لومر و بهکارگیری ترانهای با نام «ایران جوان» از «بیژن ترقی» (شادروان)، ساختهی نهایی را را برای ارکستر و دستهی همخوانان تنظیم میکند. پس از آن سلطانی بر روی صحنه میرود و این قطعه را بدون اطلاع صهبایی رهبری میکند. صهبایی که از آن طرف تازه شستش خبردار شده که ایدهی ضبطهایش از ساختههای لومر، که جهت انتشارشان به امانت نزد سلطانی گذاشته بوده، چگونه «یغما» شدهاند، از سلطانی به خبرگزاریها شکوه میکند. سلطانی هم سپس اعلام میکند که بازسازی قطعهی لومر کار هیچ کسی نیست مگر شخص خودش! او سپس از جیبش برگهی زرین ثبت این اثر را در کمیتهی ملی موزههای ایران، موسوم به «ایکوم» ایران، که از قضا خودش مدیر کارگروه موسيقی آنجاست، بیرون میکشد. سیاوش بیضایی هم با انتشار سندهایی نشان میدهد که ثبت اثرش به نام فردی دیگر و با تاریخ ۱۳۸۲ از پایه جعلی و این تاریخ حتی پیش از زمان خلق اثر است. «fin»!
الغرض
- نخستین سرود ملی کشور ایران را به هر تقدیر یک اروپایی در سدهی نوزدهم ساخت. در حالی که این سرود به مرور در ایران به دست فراموشی سپرده شد، اما در نزد اروپاییان محفوظ ماند.
- ماحصل کار سیاوش بیضایی و منوچهر صهبایی در احیای یک اثر ملی پس از یک سده، هر یک به شکلی، از سوی یک باصطلاح «مدیر» و «پاسدار هنر ایران» مورد دستبرد حقوقی و در خدمت هدفهای شخصی قرار گرفت؛ همچنان که در روزهای مانده به انتخابات سال ۱۳۸۸، زیر عنوان «سرود ایران جوان» یا «وطنم وطنم» به یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری تقدیم شد.
- این ساخته همچنان بدون هیچ مجوزی از [باز]سازندهاش در شمایل و مناسبتهایی گوناگون، با نوازندگان و خوانندگانی گوناگون، با عنوانهایی گوناگون و دست آخر حتی با [یا بی] نام پدیدآورندگانی گوناگون در داخل و خارجه اجرا و مایهی غرور میشود.
منابع:
Sassan Sepanta. A Survey on History of Innovation in Music, March 2004
محمدرضا درویشی. نگاه به غرب. بحثی در تأثیر موسیقی غرب بر موسیقی ایران، موسسهی فرهنگی-هنری ماهور، تهران ۱۳۷۳.
منوچهر صهبایی. سرودهای قدیمی ایران، موسسهی فرهنگی-هنری ماهور، تهران ۲۰۱۰ میلادی. سیدی.
منوچهر صهبایی. آوازها و تصنیفهایی ایرانی، موسسهی فرهنگی-هنری ماهور، تهران ۲۰۰۳ میلادی. سیدی.