1396/11/19، 04:53 عصر
یکی از مشکلاتی که در زندگی مشترک زن و شوهرهای جوان امروزی بسیار دیده میشود، این است که پس از مدتی که از ازدواجشان میگذرد، آن عشق و علاقه آتشین، آن مهرورزیهای دلبرانه، آن روابط رمانتیک خلاقانه، آن هیجانات جذبکننده و در کل آن رابطه صمیمانهای که ابتدای زندگی، در قلبشان نهادینه و جاگیر شده بود بتدریج کمرنگ میشود و نکته قابل توجه آنکه اغلب همسران هم نمیدانند علت این سردی رابطه چیست و چه شد که آن تعلقات خاطری که در زمان آشنایی، نامزدی، عقد و حتی تا مدتی پس از ازدواج در زندگی مشترکشان جاری و ساری بود، محو و نابود شد؟
شریعتپناهی، کارشناس ارشد روانشناسی و عضو انجمن روانشناسان در این خصوص میگوید: اینکه چه عللی میتواند موجب سردی روابط همسران شود بسیار متفاوت است، ولی مهمترینش این است که در فرهنگ ما با تولد فرزندان، زن و شوهری جای خود را به پدر و مادری کردن میدهد. بسیاری از زن و شوهرها با آمدن بچه، جایگاه خود را عوض میکنند و سعی میکنند پدر و مادر خوبی باشند تا همسری خوب! بنابراین تمام مهرورزیها و محبتهایی که تا قبل از تولد کودک نثار همسر میشد ناگهان تغییر جهت داده و معطوف به فرزند یا فرزندان میشود.
این در حالی است که زن و شوهرهای امروزی با نتایج تربیتی فرزندان خود نشان دادهاند آنان نسبت به والدین خود ضعیفترعمل کرده و نهتنها همسر خوبی نیستند، بلکه فرزندان آنان نسبت به کودکان نسل پیشین بیادبتر، شکنندهتر، حرف ناشنواتر، وابستهتر و ناسازگارتر شدهاند و با این همه توجه که والدین جدید نسبت به فرزندان دارند، بازهم بدهکار میشوند.
به آنها پدر و مادر خوب نمیگویند !
شریعتپناهی بیان میکند: پدر و مادرهای امروزی به اشتباه تصور میکنند اگر از زندگی و روابط همسری خود بزنند و تمام توجه را معطوف فرزندان کنند و حتی کوچکترین مسائل فرزند را مدنظر قرار دهند و نسبت به آن حساس باشند، به آنها میگویند پدر و مادر خوب! ولی آنان کلید تربیت را گم کردهاند و این مسیر تربیت، پایانی جز والدین بدهکار و فرزندان طلبکار ندارد و اگر والدین قسمتی از این تلاش و توجه را صرف خود نکنند، دیگر سهمی از انرژی برای انجام وظایف زناشویی به آنان تعلق نمیگیرد و همه انرژی روی فرزندان متمرکز میشود.
او ادامه میدهد: تمرکز روی کودک باعث بالا رفتن سطح توقع فرزند شده و وقتی کودک بفهمد در مرکز توجه قرار دارد، خودخواه بار میآید و این امر، فرصت پویایی شخصیت را از فرزند میگیرد و این موضوع در خانوادههای تکفرزند بیشتر دیده میشود.
این روانشناس میافزاید: اگر در برهه خاصی روی شخصیت کودک کار نشود به شخصیتی ایستا و منفعل تبدیل میشود؛ شخصیتی که تحمل آن برای خود فرزند و حتی والدین قابل قبول نیست!
شریعتپناهی تصریح میکند: زن و شوهری که فرزند را حلقه اتصال خود بدانند و یکدیگر را به خاطر فرزند تحمل کنند یا حتی به زبان بیاورند که فقط به خاطر بچه با تو ماندهام درروزگار ما بسیار زیادند. این نوع زن و شوهرها بیشتر از آنکه در پی خوشبختی خود باشند، به دنبال بدبختیهای خود میگردند و از اینکه برای خود نمیتوانند کاری کنند، خوشبختی گمشده خود را در فرزندان جستجو کرده و بیش از حد روی درس خواندن و موفقیت تحصیلی و شغلی فرزندان تاکید میکنند که این هم برای زن و شوهر و هم فرزندان اضطرابزاست.
زن و شوهر خوب بودن، عامل پایداری خانواده
شریعتپناهی در پاسخ به این پرسش که با تمام این تفاسیر زن و شوهر خوب بودن بهتر است یا پدر و مادر خوب، میگوید: اگر هر دوی این وظایف با هم اعمال شود بسیار ایدهآل است، ولی اغلب، یکی از این وظایف نادیده گرفته میشود.
او تصریح میکند: زن و شوهر خوب و صمیمی بودن ملاک اولیه برای داشتن آرامش و تربیت خوب فرزندان و محور اصلی زندگی خانوادگی است و نباید از یاد برد که تامین نیازهای عاطفی و جنسی و دستیابی به آرامش ازجمله مواردی است که موجب میشود فرد با تلاش و همت بسیار، دوره تجرد را رها و وارد دوران تاهل شود تا بتواند این قبیل نیازهایش را به حداقل برساند و تامین کند. پس اگر زن و شوهر نتوانند در زندگی مشترک به نیازهای شخصیشان دست یابند حتی با خوشبختی فرزندان هم اقناع نخواهند شد و همواره ناخشنودند.
این روانشناس با تاکید بر اینکه زندگی یک موهبت تکرارنشدنی است، میگوید: هر انسان فقط یکبار فرصت زندگی کردن دارد. اگر پدر و مادر در کنار توجه به آرزوی فرزندان، در برآوردن آرزوها و اقناع نیازهای زن و شوهری خود بکوشند، این منفعت را دارد که هم والدین از زندگی صمیمانه و عاشقانه خود لذت بیشتری میبرند و هم فرزندان در سایه صلح و سازش پدر و مادر به آرامش میرسند و این از ارکان یک زندگی سالم و پویاست. در این نوع زندگی، شرایط به گونهای است که فرزندان از روابط محبتآمیز و صمیمانه والدین الگوبرداری کرده و همین ارتباط سالم را با همسر آینده خود برقرار میکنند.
پس اندکی از پدر و مادر خوب بودن فارغ شوید و به زن و شوهر خوب بودن بیندیشید و به دنبال آن باشید که چگونه و از چه راههایی میتوانید یکدیگر را به کام رسانده و خوشبختی را برای خود نهادینه کنید و در استحکام آن بکوشید و در صورت پیشی گرفتن از جایگاه زن و شوهری یا جابهجا شدن این نقش، آن را به جای واقعی و اصلی خود برگردانید و بدانید زن و شوهر خوب به احتمال زیاد پدر و مادر خوبی خواهند بود، ولی هر پدر و مادر خوبی لزوما زن و شوهر خوبی نیستند!